امروز صبح نیم ساعت تمام در به در به دنبال این کتاب لعنتی درسیم تموم خونه رو می گشتم. همین دیشب جلوی چشمم بود و با خودم گفتم فردا صبح ورش می دارم. ولی امروز صبح انگار آب شده بود رفته بود زیر زمین. دیدین بعضی وقتا وقتی دنبال چیزی می گردین پیداش نمی کنین و تا دست از جستجو بردارین یکهو جلو روتون ظاهر میشه!؟ حکایت خیلی از بخشهای زندگی هم همینطوره.یعنی چون زیاد دنبالش می گردیم به دستش نمیاریم. باید دست از جستجو برداریم و خودمون رو به دست موج بسپاریم.گاهی دست و پا زدن بی خود فقط خسته تر مون می کنه و شناگر خسته زودتر غرق میشه(این رو از منی که شنا بلد نیستم و از رفتن تو اسخر بدم میاد بشنوید!!!)خلاصه اینکه کتاب ما پیدا نشد و من یه جورایی مطمئنم که امروز ظهر که برگردم جلوی روم روی میزم بوده و چشم من خیلی راحت از روش رد شده بدون اینکه ببیندش! دیگه اینکه غیر از خورده ریزهای اتاقم تموم خونه جدید چیده شده و غذا هم خریداری شده که عبارته از نودل(یا همون سوپ رشته چینی) با طعم های مختلف که در 3 دقیقه تو ماکروویو آماده میشه و قوطی های سوپ که یکم بیشتر کار میبره و در 20 دقیقه آماده میشه! آمریکاست دیگه هه هه هه! اینجا همه چیز رو تو قوطی بهت می فروشن . حتا انواع و اقسام نونها و شیرینی ها رو (خمیر قالب زده رو تو قوطی می چپونن و تو فقط با چیدنش تو سینی و پختنش تو فر می تونی با بهترین شیرینی پزها رقابت کنی. تازه از باز کردن قوطی تا در آوردن شیرینی ها از توی فر همش20دقیقه وقت میبره!!) هر وقت از این شیرینی ها درست می کنم یاد زری می افتم و روزهای شیرینی پزی قبل از نوروزمون. یه روز کامل وقت می برد تا شیرینی های عید رو درست کنیم و از دست و پا می افتادیم.ه دیگه اینکه دارم کم کم وسایل سفرم رو جمع می کنم. دیگه چیزی نمونده
مریم
اول تیر هشتاد ونه
همچنان آمریکا
پی نوشت: همچنان کتابم رو پیدا نکردم.فکر کنم دیگه جدی جدی گم شده
مریم
اول تیر هشتاد ونه
همچنان آمریکا
پی نوشت: همچنان کتابم رو پیدا نکردم.فکر کنم دیگه جدی جدی گم شده