Monday, August 17, 2009

تنگ آینه


ماهی کوچک تنگ
زیبا
غمگین

...
آینه در آینه
در حسرت نگاهی

میان آینه آب
...
مشتی کو تا بشکند؟
دستی کو تا بریزد؟
مریم
دوشنبه 26مرداد
88
آمریکا

Thursday, August 13, 2009

برسد بدست نیای من


سلام نیایش من
مدتهاست برایت نامه ننوشته ام.دقیقش می شود از روزی که تو دیگر راز نبودی.امروز اما برای نوشتن بهانه دارم.بهانه ام توایی.خود خود تو.باز روزهای ابدی شدن تو است در ذهن من.روزهایی که از من دریغ شدی.نمی خواهم مویه کنم مثل هر سال.امسال دلبرم با هر سال دیگر از این سالهایی که نبودی فرق دارد.امسال خیلی های دیگر هم نیستند.خیلی های دیگر که نه جسمشان بیمار بود و نه روحشان.خیلی های دیگر که مثل تو بودند و نبودند.مثل تو نبودند چون در تقدیرشان عمر کوتاهی نوشته نشده بود.مثل تو بودند چون نماندند و نیست شدند درست مثل تو.درست مثل تو بسیاری ندانستند که آنان دیگر نیستند.امسال با هفت سالی که گذشت فرق داشت.تنها نبودم و حتی باید بگویم غم تو سبکتر از هر سال به سراغم آمد.می دانم الان به خیال سبکتر شدنم لبخند می زنی.اما عزیزم!نیای من!اگر امسال غم تو سبکتر بود از بزرگی درد دیگرانی بود که بر دلم سنگینی می کرد.غم از دست دادنهایی که شاید به نوعی برای من آشنا بود.بزرگ بود و چنان بر من و روحم آوار شده بود و هست که جایی برای آوار نبود تو نداشتم.هنوز اما دلتنگ تو ام.این روزها گاه بیش از هر روز دیگر.کاش بودی و آرامم می کردی.کاش بودی و صدایم می زدی و من سر بلند می کردم و خیره می ماندم به آن دو چشمه جادوی خاکستری که چشمهای تو بود.خیره می شدم و تو آرام زمزمه می کردی :آروم باش همه چیز درست میشه!کاش بودی که به من یاد آوری کنی که خدای مریم مهربان است. کاش بودی...کم دارم تو را نیای من.کم دارم تو را نیایش شبهای تنهایی و تا سپیده بیداری ام.کم دارم تو را که به من ثابت کنی تنهایی و در خود رفتن جزئی از من نیست.که مرا از خود بیرون بکشی و نگذاری زیر بار این غم بزرگ خرد شوم.شانه بدهی زیر بار درد من و این دل همه رنج را مرهم بشوی.شانه بدهی زیر بار درد من و امیدم بشوی.تو را کم دارم و خجالت می کشم ناله ات کنم.خجالت می کشم فریادت بزنم.خجالت می کشم نیای من.خجالت می کشم از روی مادران و خواهران و همسران و دلبران همه آنها که رفتند.خجالت می کشم از روی زرد از دلواپسی دلبندان همه آنها که هنوز در بندند.خجالت می کشم نیا.من اما برایت دست به نیایش برداشته ام.مثل هر سالی که گذشت و مثل سالهایی که پس از این خواهد گذشت.برای تمام سالهای بی تو.دعا می کنم خدای مهربان مریم مرا و تمام آنهایی که در نبود عزیزی داغدارند را آرامش ببخشد و توان ادامه بدون دلبندانمان را به ما ارزانی دارد.یک سال دیگر هم بی تو گذشت.شد هفت سال.چند سال دیگر مانده؟
آنکه همیشه دوستت میدارد
مریم تو
پنجشنبه 22 مرداد 88
پی نوشت:(نیایش بخشایش) این اسم را که خواندی برای روح مهربانش از خدا طلب آرامش کن

Wednesday, August 5, 2009

شام تاریک ما


روز
شب
روز
شب
...
روزها گذشت و شعر نگفتم
این روزها
خودم شعرم
مرثیه ام
مرثیه ای بلند
کیست که مرا ناله کند!؟
مریم
چهاردهم مرداد هشتاد و هشت
آمریکا