Thursday, December 29, 2011

butterflies


دنیای تاریکیست اینروزها.همه چیز,همه جا بوی مرگ و آتش و خون میدهد. سرت را که بچرخانی خبر شوم از هر گوشه هجوم میاورد و روحت را میجود. نمی دانم! اما چیزی در من میگوید برای رهایی از این شومی تاریک باید پی عشق گشت. شاید پروانه های طلایی طلسم تاریک درون را بشکنند
مریم
8دی90
آمریکا

Saturday, December 17, 2011

دود مان


امتحانات پایان ترمم چهارشنبه تمام می شوند و من یک ماه کامل وقت خواهم داشت برای نوشتن. برای اولین بار سعی دارم منظم بنویسم به این معنا که ابتدا شبکه داستانی تشکیل بدهم که روند پشرفت داستان را نشان دهد و من سردرگم میان نوشتنم نمانم( مشکلی که همیشه داشته ام) و البته این ترتیب کمک خواهد کرد که سریعتر بنویسم. می خواهم نوشتن دوباره دود مان را شروع کنم. همان رمانی که صد صفحه اولش را بدلیل خراب شدن لپتاپم از دست دادم و تا بحال دستم به نوشتن دوباره اش نرفته بود. داستان سید و نویسنده. داستان در میانه دهه هفتاد شروع می شود و تا انتهای دهه هشتاد ادامه دارد. هنوز تصمیم نگرفتم وقایع سیاسی را اضافه کنم یا نه. به هر حال اینها همه دردهای آشنای ماست. تم اصلی داستان بر پایه یافتن هویت است. نظر شما چیست؟
مریم
26 آذر90
آمریکا