Tuesday, February 22, 2011

...از میان برخیز


خط می کشم, خط های عمیق
دهان های مهر و موم شده باز می شوند
درد فریاد می کشند
و خون
استفراغ می کنند

چه کسی دهانها را
مسموم کرده است؟
کدام خلیفه؟

کدام پادشاه؟

اما هنوز
هر دهان که بسته می شود
هزار دهان گشوده می شود

رسم زندگیست این
...
دوباره خط می کشم
و دهانهایی تازه باز می شوند

دهانهای تازه پر خون
هر ولی را جانشینی نشسته است

که درد را
پاسدار است
پاسدار تمام دردهای ناتمام
دردهای آماس کرده چرکین

خط می کشم
اینبار عمیقتر
سپیدی از پس فواره سرخ
پیداست
و واژه ها را معنای تازه ای است

واژه های درد را می گویم
تمام واژه های درد و رنج را می گویم

پیامبران تازه برخاسته اند

و با خود

بشارت آیین نو آورده اند
من اما
به تنهایی بادهایی می اندیشم
که بشارت درد را
با خود خواهند برد
و به شانه های کوچک و پوکشان

که بار را به خود خواهد کشید

دوباره خط می کشم

و اینبار
راهی به بیرون گشوده ام
از خود عبور کرده ام انگار

و نور
و بادهای کوچک مهاجر

از میان درزهای عمیقم گذشته اند

درد را زاده ام
و جزء جزء من
ایمان آورده است
نور از من عبور کرده است

و من

دیگر اینجا نیست

مریم
سوم اسفند هشتاد و نه
آمریکا



Tuesday, February 1, 2011

blank


قلبم را
سالهاست
در مشت فشرده ام

درد قطعه گمشده را

با درد در هم فشردگی پوشاندم

امروز اما
سرانجام

نشسته ام
تا کسی
روزی
جای خالی را پر کند

مریم
12بهمن89
آمریکا