Thursday, April 30, 2009

رسولان تنها


و من دلم به حال رسولان تنهای آرزو
می سوخت
نگاه که می کردی
شهر
رنگ مرگ گرفته بود
سرد
سرد
تلخ
ای رسولان تنهای عشق های کودکانه و معصوم!

چه آرام دل به دل دل های ما سپردید!؟
چه معصومانه به تاکید سر
تایید کردیم شمایان را
ای رسولان تنهای بی ادعا!
چه راحت یقین کردید!!
تکانهای سر ما از سرما بود
نه از درک
که اگر به پیام عشق شمایان ایمان داشتیم
هرگز
هرگز
هرگز سرهای کوچکمان به هر سیلی بادی
تکان نمی خورد!!
مریم دانشگاه مریلند کالج پارک آمریکا

Friday, April 24, 2009

تایپ دوانگشتی


تپ تپ تپ
رقص انگشتان بر کلیدها
میان کاغذهای مجازی
تو
زنده می شوی
تپ تپ تپ
کلید پشت کلید
هزار کلید
و یک در
هنوز بی کلید

مریم
4اردیبهشت88
دانشگاه مریلند
کالج پارک
آمریکا

Thursday, April 23, 2009

خط خطی


کوتاه
بلند
تیره
روشن
...
خط کشیدیم یک عمر
میان هر هجای هستی کوتاهمان
میان مرگ - زندگی
خطی محکمتر
چه می شد اگر خطی نبود!؟
چیزی غیر از وحدت!!؟
مریم
سوم اردیبهشت هشتاد و هشت
دانشگاه مریلند
کالج پارک
آمریکا

Sunday, April 19, 2009


در جشنواره محبت چشمانت

مهمانم

مهمانم که یعنی نمی مانم

هر آمدنی را رفتنیست

این را مادرم همیشه می گفت

و من این روزها

سخت

ایمان می آورم

مریم

30فروردین88

Germantown MD

Monday, April 13, 2009


دلتنگم
و کم کم جامه های کاغذی ام را
در چمدان کوچکم جا می دهم
بارم را بسته ام
خسته ام از این کشمکش طولانی
از این همه تلاش تا صدای دلم ثبت شود
از این تبی که به هذیان رسیده
و درمانی نیست
خسته ام
دلم خنکی صبح می خواهد
دلم آرامش می خواهد
و خنکی پوست تازه شسته تو را
وقتی چمدانهای مرا به دست گرفته ای
ورگهای متورمت
برجسته تر از همیشه
انتظار انگشتهای کنجکاو مرا می کشند
دلم تو را می خواهد
و یک خانه کاغذی
به سادگی خطهای نا هماهنگ یک دفتر کاهی کهنه
مرا بس است
مریم
24فروردین88
دانشگاه مریلند
کالج پارک
مریلند-آمریکا
پی نوشت:از خانه سیصد وشصتم خسته ام و تازگی ها سفر دردناکیست هر پست من