Sunday, September 13, 2009

درددلهای یک دل دیوانه


دلم
سر جایش نیست
دلم شور می زند
شور تو را
نشسته ای
و من
تنها دل دل می کنم

می ترسم
از دلزدگی تو
می ترسم
می ترسم دلت هوای مرا نکند
می ترسم
از دنیای سنگی می ترسم
از نگاههای مات می ترسم
حتی گاهی
از تو نیز می ترسم
از تو بی دل
تو شیدا
بفرست پی ام
بگو
دل بی قرار مرا
قرص کنند
مریم
22شهریور88
آمریکا

8 comments:

  1. باید پارو نزد واداد
    باید دل رو به دریا داد
    خودش می بردت هر جا دلش خواست
    که هر جا برد بدون ساحل همونجاست

    ReplyDelete
  2. جان من اون آمریکا رو ننویس. این قدر خون به دل ما نکن.
    :))

    ReplyDelete
  3. نترس دلت قرص باشه مریم

    ReplyDelete
  4. به میثم:
    آخه نمیشه جان مریم
    این آمریکا خون به دل من کرده
    حالا یکم هم شماها شریک من بشین
    ;)

    ReplyDelete
  5. ...دلم از میان ردیف های موسیقی،تنها شور می زند

    ReplyDelete
  6. I wanna say something about your post, but my mind's just blank. There's nothing in there..

    ReplyDelete
  7. عادت می کنی
    بی حس می شوی
    و دلت آرام می گیرد

    ReplyDelete