این روزها گاه فقط مثل سایه از میان کتابچه های مجازی دوستان عبور می کنم
و فقط عبور می کنم
انگار حتی نوشتن آنچه در ذهنم می گذرد این سایه را محو کند
در سکوتم
حتا انگشتهایم روی کلیدهای کیبورد نمی نشیند
خسته ام
حالا تو بگو از چی!؟
از کی!؟
چه فرق می کند؟
تو خیال کن از آوارگی
روزگاری که در 360خانه ای داشتم و قراری اشاره ای کرده بودم به اینکه به عنوان ماینر مطالعات فارسی می خوانم
این ترم کار تحقیقاتی ام درباره نقش همسر است در سرنوشت زن ادیب.مقایسه ای کوتاه بین سیمین و فروغ و البته همسرهایشان.برای شناخت بیشتر سیمین و جلال مجموعه نامه نگاری هایشان را می خوانم
فکر نمی کردم خواندن آرزوهای برباد رفته یک زوج جوان اینقدر آزارم بدهد.چون می خوانی و میدانی بعد از آن چه شد.
حالا شاید فکر کنی خوب به من چه!؟
راست می گویی
حالا شاید فکر کنی خوب به من چه!؟
راست می گویی
قبلا که سر و سامانی داشتم و خانه ای بر ای نوشتن چرندیات ذهنی ام این بلاگ را گذاشته بودم فقط برای شعر و داستان.اما امان از آوارگی.گاهی که تنگ بیخ گلویم را میگیرد مثل امروز مجبور می شوم بنویسم
و اینطور می شود که بلاگی که قرار بود ادبی باشد پر از چرندیات می شود
کاش خانه دومی برای این چرندیات داشتم
اما نه!وقت و توان پیدا کردن خانه دیگری را ندارم
ناچار هر از گاهی همینجا چرند خواهم نوشت
حالا شاید بگویی همیشه چرند می نویسی!!خوب...شاید درست بگویی
من نمی دانم
کاش خانه دومی برای این چرندیات داشتم
اما نه!وقت و توان پیدا کردن خانه دیگری را ندارم
ناچار هر از گاهی همینجا چرند خواهم نوشت
حالا شاید بگویی همیشه چرند می نویسی!!خوب...شاید درست بگویی
من نمی دانم
مریم بیست و نهم مهرماه هشتاد و هشت
آمریکا
پی نوشت:الان متنی را که نوشتم یکبار دیگر خواندم.شده مثل یکی از نامه های جلال!!!این تحقیق آخرش دیوانه ام می کند
فکر نمی کردم خواندن آرزوهای برباد رفته یک زوج جوان اینقدر آزارم بدهد
ReplyDeleteیعنی فقط چون میدونی آخرش چی میشه _؟
سلام
ReplyDeleteعلیک سلام
ReplyDeleteاون چیزی که آزارم داد بیشتر این بود که من داستان خوانی جدی رو با کتابهای این دو شروع کردم.مخصوصا با نوشته های جلال.دیدی گاهی آدم با یه غریبه حس خویشاوندی داره؟من با این دو این حس رو دارم و اینه که آزارم میده
فکر کنم تحقیق توپی بشه
ReplyDeleteسلام .. از وبتون خوشم اومد .. قلم خيلي دلنشيني داريد ..
ReplyDeleteتبريك ميگم ...
خوشحال ميشم به منم سر بزنيد ..
موفق به روزهاي آفتابي باشيد ..
پس دوباره داری می خونی ! راستی اونجا کتاب های فارسی پیدا میشه ؟
ReplyDeleteبله کتاب فارسی هم پیدا میشه
ReplyDeleteدانشگاه ما یک انیستیتوی تخصصی زبان فارسی داره
و کتابخونه دانشگاه هم اتاق ایران داره که توش میشه کتابهای فارسی پیدا کرد
چندان بزرگ نیست ولی فعلا کار من رو راه انداخته
به جزیره من:
ReplyDeleteخوشحال میشم سر یزنم اما آدرس بلاگتو بذار که بدونم کجا بهت سر بزنم
شروع داستان خوانی جدی با نوشته های جلال حال و هوای عجیبی دارد...به شوق کتاب های جلال به خانه آمدن هم
ReplyDeleteسووشون سیمین هم به خاطرات خوش یازده سالگی ام گره خورده است
.
.
امیدوارم کار خوبی بشه...موضوع که خیلی هیجان انگیزه
راستی کار مشابه ای داشتم در این زمینه
ReplyDeleteبا عنوان جلال در آثار دانشور
.
.
مایل باشی،خوشحال میشم اگه بتونم کمکت کنم
حتماً مریم جانم...حتماً کمکت خواهم کرد به نهایت توانم
ReplyDelete