اگر شنا ندونی و در اقیانوس افتاده باشی سخته که به راه نجاتی فکر کنی. تسلیم میشی و حتا دست و پا هم نمی زنی. میذاری آب شور و سرد تو رو تو خودش ببلعه. ببلعه و تو رو با خودش به عمق ببره. به خودت میای و خودت رو در عمقی می بینی که بیرون اومدن ازش خیلی سخته. به خودت میای و می بینی که ته اقیانوس نشستی. اون ته نشستی و فشار یه اقیانوس آب رو روی دهنت حس می کنی که از باز شدنش جلوگیری می کنه .تو اون لحظه تو دیگه انتظار هیچ نجات دهنده ای نداری. تو اون عمق فقط می نشینی به انتظار پایان. می نشینی و فقط با چشمهایی که از شوری اقیانوس پره به بالا نگاه می کنی وبه حجم عظیم آب تیره ای که تو رو تو خودش غرق کرده خیره میشی.اون لحظه تاریک ترین لحظه ی عمرته. اون لحظه تو اون سکوت و فشار صدای تپش قلبت رو می شنوی که در انتظار از هم پاشیدنه. نفسی رو که تا حالا نگه داشتی بیرون میدی . تموم شد . حالا تو تنها ذره هستی خودت رو وا دادی. ریه هات پر از آب شور میشه.شوری و تلخی تموم حلقتو پر می کنه. حالا دیگه تاریکی فقط تو چشمهای شورت نیست. تاریکی تو ذره ذره وجودت نفوذ کرده. تو و تاریکی یکی میشین.تو و اقیانوس یکی میشین.دیگه چیزی از تو نمونده. تو دیگه نیستی.دیگه هرچی هست فقط اقیانوسه. تاریکی بزرگی که به انتظار قربانی تازه اش صبور و ساکت نشسته.
پایان
مریم
14آبان89
پی نوشت:بلاخره لپ تاپم رو پس گرفتم و فونت فارسی دارم. هوراااا
پی نوشت دو:اینا همش داستانه. باور نکن. گاهی لازمه برای رسیدن به روشنایی از تاریکی بگذری. مهم اینه که بگذری. مهم اینه که تسلیم نشی. حالیته!؟
پی نوشت سه:خیلی پیداست این روزا بوف کور هدایت می خوندم!!؟
پایان
مریم
14آبان89
پی نوشت:بلاخره لپ تاپم رو پس گرفتم و فونت فارسی دارم. هوراااا
پی نوشت دو:اینا همش داستانه. باور نکن. گاهی لازمه برای رسیدن به روشنایی از تاریکی بگذری. مهم اینه که بگذری. مهم اینه که تسلیم نشی. حالیته!؟
پی نوشت سه:خیلی پیداست این روزا بوف کور هدایت می خوندم!!؟
مريم جان سلام اون شعرهايي كه خدمت شما داده شد البته اگر خوانده باشيد بخشي از كتاب شعري ايست كه من نام اون رو سياه گذاشتم و سال 80 تا گرفتن مجوز چاپ از ارشاد هم پيش رفت اما بنا به دلايلي از چاپش منصرف شدم. دوستاني كه شعر من رو پيگيري مي كردند سبك من رو براي خودم ويك سبك شعري سياه مي گفتند. البته من هيچ ادعايي راجع به اشعار خودم ندارم اما احساس مي كنم وجود انگيزه هاي مشترك در نوشتن آثاري با مضامين مشترك اما با شكل كلمه اي متفاوت ريشه از وجود يك درد مشترك مي گيره اگه كسي از من سئوال كنه تو همه دنيا رو سياه مي بيني مي گم هرگز اون چيزي كه من الان دارم مي بينم سياهي كه خود بشربا تغيير اخلاق و هنجارهاي مثبت نه فقط توي ايران بلكه توي همه دنيا داره براي خودش درست مي كنه ما اين سياهي رو م بينيم و لمسش مي كنيم اما قرار نيست توش بمونيم اگه دستهاي همهديگرو بگبريم حتما مي تونيم ازش رد بشيم و اون روبراي هميشه پشت سر بزاريم حتي اگه شده بعد از مرگمون
ReplyDelete@ Ani
ReplyDeleteمن اون شعرها رو همه خوندم و بیشتر از همه از شعری خوشم اومد که درباره گرگ بارون خورده بود. مثال غریبی بود اما به زیبایی تو متن شعر جاگرفته بود. من تیرگی مطلق رو قابل انتشار نمی دونم(نظر شخصیمه چون وقتی تیرگی مطلقه دیگه امکان دیده شدنی نیست. یعنی دیگه نمی تونی کمی ها و کاستی های مردم رو نشونشون بدی. چیزی که می بینن فقط تیرگیه.فقط سیاهیه.کمی نور ولو یک باریکه ناچیز لازمه که بشه تیرگی رو نشون داد. زیاد با این نظر که همه شعرات سیاهن موافق نیستم.شعرهات تاریکن اما نه تاریکی مطلق.درضمن واژه هات رو دوست داشتم.حتا اگر گاهی مخاطبت رو زیر بارونی از این واژه ها حیران به جا بذاری.داستان چی؟ تا بحال داستان نوشتی؟
ماهها پیش این حس رو تجربه کردم
ReplyDelete.
.
الان اصلا نمیخوام بهش فکر کنم
مریم جان تشکر از حسن توجهت من داستان هم نوشتم اما خیلی کم بیشتر به صورت شعر می دونی اگه همه شعرهای من رو ببینی نظرت کاملا درسته. مگه میشه را جع به بعضی از مضامین مثل عشق و یا امثال هم سیاه نوشت ؟ نه البته که نه توی ادبیات میگن شعر می تونه تصویر ساز باشه یعنی کلمات طوری کنار هم چیده میشن که در نهایت یه تابلو کاملا واضح و زیبا رو برای شما ترسیم می کنند اما برای من برعکسه یعنی من از تصویر کلماتی رو الهام می گیریم و بعد افکار و گفتار درونی خودم رو توش می ریزم مثلا اگه فیلم سینمایی رقصنده با گرگ رو دیده باشی و کلمات به کار رفته توی اون به خاطرت مونده باشه اون وقت شعری دارم که اینطور شروع می شه
ReplyDeleteاکنون اگر ایستاده با مشت نباشم
پس نشته در بادم
گرگ پریشان گیسو
چپق پرداری را که
پرواز کرده بود
به زمین احضار می کند
و الی آخر
الان برای من دیدن قضایای مختلف سیاسی و اجتماعی و فرهنگی واقعا مصداق این شعر که شاعر میگه تو مو میبینی و من پیچش مو و به همین دلیل رنج بشر بدون در نظر گرفتن جنسیت و ملیت اون برام مطرحه
خستت نمی کنم و به خدا می سپارمت اگه دوست داشتی
بازهم شعرهام و برات با ایمیل می فرستم و خوشحال می شم نوشته های شما رو هم بخونم کما اینکه الان هم دارم مرتب اونها رو پیگیری می کنم
سلام عزیز دلم
ReplyDeleteدر این اقیانوس آبیت فرو رفتم پایین و پایین تر
غرق شدم در خیالت واقیانوست بانو
مدتهاست وبلاگم از حضورت خالیه
یا سر میزنی و ردپایی نمیذاری؟...منتظرتم
سلام مریم جان اگه دوست داری این آدرس وب لاگه منه خوشحال میشم اگه ببینیش و البته نظر بدی
ReplyDeleteتشکر
http://shokooh675.blogfa.com/
ReplyDeleteکجایی دوستم ؟؟ نیستی این روزا
ReplyDeleteسلام مجدد و با عرض پوزش مريم جان آدرس وبلاگم رو به شكل زير تغيير دادم
ReplyDeletehttp://shabaneman.blogfa.com/
تسلیم شدن پایان کاره....
ReplyDelete