Monday, November 30, 2009

باران


چک چک چک
باران زمین را شست
من به عصر یخبندان فکر می کنم
و به امتداد کش آمده یخهایی که روزی آب بودند
و به جریان شوینده آب

راستی
کدام باران
رد تو را خواهد شست؟

مریم
نهم آذر هشتاد و هشت
آمریکا

پی نوشت:همچنان زیر نوشته ها می نویسم آمریکا و هربار به یاد میثم خنده ام میگیرد!ولی دست نمی کشم.برای من فضاها مهم اند و با هربار نوشتن به خودم یاد آوری می کنم که هنوز مسافرم.که هنوز چمدانم توی کمد انتظارم را می کشد.که اینجا خانه من نیست.تنها مهمانسراست و به مهمانسرا نباید دل بست

10 comments:

  1. باریده نشده اون بارونی که بخواد رد تو رو بشوره
    ...............................................
    من زیاد شعر و ادبیات سرم نمیشه فقط لذت می برم
    ببخشید اگه دری وری مینویسم یه وقتایی شایدم همیشه
    ...............................................
    ایشالا وقتی برمیگردی خونه سبز سبزه
    آژیدهاکو فراری دادیم

    ReplyDelete
  2. آی باران..باران
    شیشه پنجره را باران شست
    از دل من اما
    چه کسی نقش تو را خواهد شست
    ..............................
    ما هنوز مسافریم
    ما همیشه مسافر بوده ایم
    .............................
    و دل نباید بست
    هیچ گاه
    به هیچ کس
    به هیچ جا

    ReplyDelete
  3. باز باران با ترانه
    با گهر هاي فراوان
    مي خورد بر بام خانه
    ...
    من هم آمريكا كه مي نويسي ياد ميثم مي افتم
    ;-)

    ReplyDelete
  4. هنوزم مسافرم ...
    همه ما مسافریم مریم جان
    ======================
    سفرت خوش و سرت سبز

    ReplyDelete
  5. ببار ای بارون ببار
    با دلْم گریه کن خون بار
    به سرخی لبای سرخ یار
    به یاد عاشقای این دیار
    به یاد عاشقای این مزار
    ای بارون
    .
    ما همه مسافریم
    و دنیا یه مسافرخونه

    ReplyDelete
  6. موافقم با کسی که گفت باریده نشده بارانی که رد تورو بشوره

    پس امیدوار باشم به روزی که دوباره پشت همون میزای ته اون کافه ی گرد شیشه ای بشینیم؟

    ReplyDelete
  7. ردی که رو قلب می مونه شسته نمی شه

    ReplyDelete
  8. باران رد کسی را نخواهد شست بلکه یاد آور خواهد بود.....

    من بدین دلیل عاشقانه باران را می پرستم

    ReplyDelete
  9. آره آرزوی قشنگم
    (یادته که این تعبیر کی بود؟)آره
    یه روز که خیلی هم دور نیست دوباره پشت همون میز شیشه ای می شینیم و از روزهای رفته حرف می زنیم
    اما بیا یه قولی به هم بدیم
    اینبار که همدیگه رو دیدیم رازی بینمون نباشه
    اگه تلخیم یا که شیرین همونی باشیم که حس می کنیم
    خودمون رو
    خود واقعیمون رو از هم پنهون نکنیم
    بعضی وقتا حسرت می خورم که اینکارو سالها پیش نکردم
    چقدر اینروزها دلتنگتم!؟

    ReplyDelete
  10. آه!بی تو باران دلم را چه کنم؟

    ReplyDelete