Tuesday, September 7, 2010

خدمت خدای بزرگ سلام


می دانم که دوستم داری
می دانم هرکار که بکنم و هرچقدر بد هم که باشم میان آغوش گرم تو همیشه جایی برای من هست
گاهی از یادت می برم این همان لحظه هایی است که از وحشت به خودم می لرزم
تنها و مانده در میان ناکجا آبادی که اینجاست دلم هری می ریزد پایین و هزار پروانه دیوانه خودشان را به در و دیوار دلم می کوبند
اما بعد ناگهان سنگینی دستهایت را روی شانه هایم حس می کنم
گرمی نگاهت را بر خودم حس می کنم
و یادم می آید هستی
یادم می آید چقدر دلم برای با تو حرف زدن تنگ شده
می نشینم و یک شب با تو حرف می زنم
با تو حرف می زنم و تو بهترین شنونده دنیا به حرفهای من گوش می دهی
میان حرفم نمی پری
به من چشم غره نمی روی
چپ چپ نگاهم نمی کنی
می گذاری من حرفهایم را بزنم و خوابم ببرد
بعد نیمه شب جوابم می دهی
شیرین و نرم
صبح که بیدار می شوم جواب تو در ذهنم نشسته است
و شانه های خسته از این همه بار و دلتنگی ام
بعد از مدتها
سبک شده است و من آرامم
آرام آرام
شب بعد دوباره می نشینم که با تو حرف بزنم
اما تنها نگاهم و یقین
و قسم می خورم که میان آغوش تو است که خوابم می برد

مریم
16شهریور89
آمریکا
پی نوشت: تیتر این نوشته از دیالوگی از فیلم زیر نور ماه برداشته شده.فیلم قشنگی درباره دوست داشتن خدا

4 comments:

  1. دوباره سلام بر تو و بر خدایت و شبهای زیبایت
    مریم جان.

    ReplyDelete
  2. مریم جان منتظر جواب ایمیلی که برای شما ارسال کردم هستم. تشکر

    ReplyDelete
  3. چه عالی که " صبح که بیدار می شوم جواب تو در ذهنم نشسته است" صبح جوابت رو گرفتی :)

    ReplyDelete
  4. سلام
    دکتر شریعتی می گه :
    اگر تنها ترین تنها شوم باز هم خدا هست ... او جانشین همه نداشتن هاست ... نفرین های و آفرین ها بی ثمر است ... و اگر از آسمان هول و کینه بر سرم بارد تو مهربان جاودان آسیب ناپذیر خوب من هستی ...
    با امید خدا
    خوش باشی

    ReplyDelete