Tuesday, September 21, 2010

یکم نوشته بعد از اون همه ننوشته


تو که نمی نویسی من هم قهر می کنم با خودم
نمی نویسم و نمی نویسم شاید از رو بروی
اما هرچه می نشینم خبری نیست
در عوض خودم حناق می گیریم
همه حرفها انگار قلمبه می شود و در گلویم می ماند
با خودم کلنجار می روم
نمی شود
دستی که مدتی ننویسد خشک می شود
و ذهنی که کلمه نبافد خشک
می نشینم دوباره روبروی صفحه تازه ای که مدتیست جای کاغذ و قلمم را گرفته
می نشینم و فقط در ها را باز می کنم
می گذارم کلمات آرام آرام خودشان ظاهر شوند و روی صفحه ردیف کنار هم بیاستند
بعد که طوفان تمام شد فقط نگاه می کنم
ذهنم روشن شده است
و سبک
می نشینم به خط خطی
خطها را کوتاه و بلند می کنم
کم و زیاد می کنم
تندی اش را کم می کنم
تا می شود اینی که می بینی
می شود بخشی از ذهنم که همچنان از تو دلخور است
اما با خودش قهر نیست
با ذهن و قلمش قهر نیست
می شود مریمی که نمی توانی زیاد از نوشتن دورش کنی
حتا اگر حالا به جای نوشتن این اراجیف باید نشسته باشد به درس خواندن برای کلاس بعدی!
من می نویسم
بعد می روم نا امید بلاگت را چک می کنم
تو هم انگار آشتی کرده ای با خودت
مریم
30 شهریور 89
آمریکا
پی نوشت:کلی پیام و ایمیل و این حرفها رسیده از دوستان که پی جوابش را گرفته اند. حق دارند. اما من یکم کرکره را کشیده ام پایین برای ارتباط. منتظرم .تو هم منتظر باش جوابت را می دهم.مطمئن باش

3 comments:

  1. امیدوارم و منتظر ! :)

    ReplyDelete
  2. سلام وخوشحالم که باز هم می نویسی

    ReplyDelete
  3. وهنگامی که تو نمی نویسی من دلتنگ میشوم
    دلتگ قلمی که میدانم کلامش جوشش عشق است و بس....قلمت سبز باد بانوی آیینه های بی زنگار

    ReplyDelete