گرمم است و انگار تمام کلمات جهان در ذهنم تکان تکان می خورند و خودشان را به دیوارهای ذهنم می کوبند.گرمم است و تب دارم.تب گفتن.انگار کن که همان حرف سهراب باشد.تب دارم و دچار گرمی گفتارم
Tuesday, January 26, 2010
این خط من...نشانش را تو بگذار
من دیگر دلتنگی ات را نمی خواهم من از تو یک نگاه می خواهم نگاهی برای یک قاب خالی مریم 6بهمن88 آمریکا پی نوشت:همین که گفتم!!!ه
قاب گرفتن نگاه که کافی نیست بقول سارا خانم ( کامنت بالا ) من از تو صدا می خوام . خنده ات را می خواهم ...:) پ.ن : نشانه جدید رو دیدی ؟ http://neshane.megabyet.net
باز توی کدوم هذیون و خوابی قدم میزدم که متوجه حضورت نشدم....کجا بودم این همه مدت...چرا نگفتی اینجایی؟؟؟؟من که در بدر پیدا کردن ردی از نوشته هات بودم..تبم خوابیده بود تب نوشته هات اتیشم زد...رفیق قدیمی
آخ زری...زری ...زری دلم برات تنگ شده بود بانو دلم برااااات تنننننگ شده ه ه ه بووووووود می فهمی!؟ من همون موقه که از 360 اسبابکشی کردم به اینجا برات نوشتم.اما خوب سرنوشت اون آف هم به آفهای دیگه پیوست به لیدی و سارا: نمی دونید گاهی که غم میاد و میشینه تو گلوت گاهی که کمش داری اونقدر که حتی یادش و اسمش دردناکه وقتی همه چیزشو ازت گرفته اونوقت که به مرگ نبودنش گرفتت به تب نگاه قاب شده اش رضایت میدی
مگه کسی آنقدر دیوانه هست که جرات کند روی حرف ململ بانوی ما حرف بزند؟!ا
ReplyDeleteدر راستای پی نوشت عرض می کنم!ا
حالا که این را میخوانی انگار تنها از آن همه به نگاهت رضایت داده ام مهم نیست کی و کجا ، فقط قابت بکنم.
ReplyDeleteتصویر جالبی انتخاب کردید
ReplyDeleterannan.blogfa.com
اما نگاه تنهای تویه قاب مرا دیوانه می کند من از تو صدا می خواهم ، محبت می خواهم ، اعتماد می خواهم
ReplyDeleteمن تو را با همه دلتنگی هایت می خواهم....
به پی نوشتت گوش نمی دهم من همه تو را می خواهم
قاب گرفتن نگاه که کافی نیست بقول سارا خانم ( کامنت بالا ) من از تو صدا می خوام . خنده ات را می خواهم ...:)
ReplyDeleteپ.ن : نشانه جدید رو دیدی ؟
http://neshane.megabyet.net
باز توی کدوم هذیون و خوابی قدم میزدم که متوجه حضورت نشدم....کجا بودم این همه مدت...چرا نگفتی اینجایی؟؟؟؟من که در بدر پیدا کردن ردی از نوشته هات بودم..تبم خوابیده بود تب نوشته هات اتیشم زد...رفیق قدیمی
ReplyDeleteآخ زری...زری ...زری
ReplyDeleteدلم برات تنگ شده بود بانو
دلم برااااات تنننننگ شده ه ه ه بووووووود
می فهمی!؟
من همون موقه که از 360 اسبابکشی کردم به اینجا برات نوشتم.اما خوب سرنوشت اون آف هم به آفهای دیگه پیوست
به لیدی و سارا:
نمی دونید گاهی که غم میاد و میشینه تو گلوت
گاهی که کمش داری اونقدر که حتی یادش و اسمش دردناکه
وقتی همه چیزشو ازت گرفته
اونوقت که به مرگ نبودنش گرفتت
به تب نگاه قاب شده اش رضایت میدی
...تیترت دلمو از جا دراورد مریم
ReplyDelete