Sunday, January 3, 2010

در آستانه بیست و پنج سالگی


بیست و پنج ساله می شوم
رو بروی آینه می ایستم
روی صورتم دست می کشم
گودی پای چشم
تارهای نقره ای
دقیق می شوم
اثری از او نیست
مریم کوچولو را می گویم
من
او را جایی جا گذاشته ام که یادم نیست

جایی میان تمام شیرینی نچشیده کودکی ام
کودکی!؟

کودکی همبازی های مریم کوچولو

چقدر کوتاه بود این کودکی

چقدر کوتاه بود
من دلم برای مریم کوچولو تنگ شده

و برای عروسک پارچه ای اش

عروسکی که اسم عجیبی داشت

عروسک من

مریم
13دی88
آمریکا

عکس:مریم کوچولو و "عروسک من"عروسک محبوب اش که پیش رویش آویزان است

13 comments:

  1. به آسمان بگو ببارد
    شمع های خاموش را روشن کن
    به پنجره بنگر
    و کبوتری که زیر باران
    به پنجره ات پناه آورده
    به تو نگاه می کند
    به اطلسی ها نگاه کن
    و زیر لب نجوا کن
    تولدم مبارک
    آسمان را ببوس
    شمع ها را فوت کن
    کبوتر را امان بده
    اطلسی ها را آب بده
    به زندگی بگو :
    تولدم مبارک

    ReplyDelete
  2. چقدر این مریم کوچولو شیرینه !!!
    تولدت مبارک عزیزم

    ReplyDelete
  3. یعنی تو بگو قیافه ی الانت (یعنی آخرین باری که دیدمت) با اون مریم کوچولو اگه یه ذره فرق داشته باشه ها...!!!! کلا همونی در ابعاد بزرگتر!!! تولدت شونصد تا مبارک عشق من

    ReplyDelete
  4. مریم جون تولدت مبارک

    خانم خانوما اون مریم کوچلو تو قلبت زندست فقط مراقب باش همیشه زنده بمونه....

    ReplyDelete
  5. بیست و پنج سال که سهله اگه صدها سال هم بگذره آدمی برای دوره ی از دست رفته ی کودکی اش همچنان دل تنگ می ماند . گویی تمام زندگی ما حسرت خوردن برای آن دوره ی طلایی است علیرغم تمامی ملاحظات و مشغله های به ظاهر جدی و عبوس زندگی .ه

    ReplyDelete
  6. " و نامت سپیده دمی ست بر بلندای آسمان
    متبرک باد نام تو
    و ما هنوز دوره می کنیم
    شب را
    روز را
    هنوز را ... "

    تولدت مبارک .

    ReplyDelete
  7. عزیزم جشن میلادت مبارک

    ReplyDelete
  8. تولدت مبارک

    ایول همه بچه های باحال دی ماهی هستند

    مثل خود من

    لوووووووووووووووول

    ReplyDelete
  9. چقدر عقب موندم مریم
    کلی پست نوشتی و من تازه رسیدم
    ...
    تولدت مبارک باشه
    ...
    کودکی قطعه گم شده خیلی از آدمهاست این روزها

    ReplyDelete
  10. بیست و پنج سالگی ات فرخنده مریم جانم
    ....
    من هم روزی کودکی ام را جایی که نمی دانم کجا جا گذاشتم
    شاید روی درخت توت خانه ی باباجان
    یا توی زیرزمین خانه ی پدربزرگ
    شاید هم هنوز روی دوچرخه دارد برای خودش دور خانه باغ پدربزرگ می چرخد
    نمی دانم
    هر چه هست
    کودکی ام اینجا نیست
    ....
    ایضاً قسمت اول کامنت غزاله
    !البته من عقب موندگی هامو جبران کردم
    ....
    عکس هایی رو هم که گفته بودم به زودی برات می فرستم
    ....

    ReplyDelete
  11. آخی نیگاش کن

    مبارکه مریم جون

    آخی ی ی ی چه نی نی نازی به دنیا اومده
    چه دخملی

    ReplyDelete