چند روزیه(اگر بخوام دقیق بگم میشه از وقتی که پست قبلی رو نوشتم) که دارم به این سفرم به ایران فکر می کنم و تصویر قدیمی و جدید خودم.زندگی من قبل از مهاجرت خیلی متفاوت بود و البته خودم هم خیلی متفاوت بودم. گاهی حتا فکر های ساده امروزم اونهایی که من رو از قبل می شناختن شگفت زده می کنه. یاد گرفته بودم همیشه مدارا کنم و البته هرکاری که خانواده ام و جامعه ام ازم انتظار داشت انجام بدم. از وقتی اومدم اینجا زندگی من تغییر کرد. جامعه اینجا ازت انتظار زیادی نداره در نتیجه راحتتر می تونی خودت باشی و البته در مورد من می تونستم خودم رو کشف کنم. خیلی ها برای آزادی می جنگن اما حقیقت اینه که اگر به زندگی در جامعه آزاد عادت نداشته باشی زندگی کردن تو چنین جامعه ای نه تنها سخت و دردناک میشه بلکه حتا خطرناکه.آزادی ناگهانی دو راه رو پیش روت میذاره . یا افسارت از دستت در میره به این معنی که همه چیز رو میبازی و در چنین شرایطی تمام آینده ات رو به باد میدی و یا کاملا برعکس در خودت فرو میری و تنها تر میشی و افسردگی گرفتارت می کنه.من راه دوم رو تجربه کردم.برای بیشتر از یک سال با افسردگی درگیر بودم.حسی بدتر از افسردگی نیست. وقتی حتا برای از خواب بیدار شدن باید به دنبال دلیل بگردی. وقتی نه تنها روحت مریضه بلکه جسمت هم کم میاره و تو به هزار و یه جور مریضی دچار میشی.بدتر از همه اینه که بدونی مریضی و بدونی که کاری ازت بر نمیاد به جز اینکه با تمام توانت دست و پا بزنی و از غرق شدن خودت جلوگیری کنی. کسی که از یه همچین نبردی سالم بیرون میاد دیگه اون آدم قدیم نیست.بخشی از احساسات آدم از چنین نبردی جون سالم به در نمیبره. بخش از خودت رو برای همیشه از دست میدی من جون سالم بدر بردم و با نه چندان فاصله زمانی دارم به ایران میام.خاکی که دوست دارم والبته جامعه ای که مقصر این یک سال و نیم رنج من میدونم. اینبار نه تنها لباسهام فرق داره بلکه خودم و نوع برخوردم هم فرق کرده. وقتی شنیدم خانواده ای که من ازشون متنفرم و همیشه از طرف اونها مورد قضاوت قرار گرفتم قراره بیان فرودگاه استقبال با خودم یه قرار گذاشتم. این سفر بخاطر خوش آیند کسی مدارا نمی کنم. اگر از کسی بدم میاد بدم میاد. اگر کسی درشت بهم بگه درشت بارش می کنم و به هیچکس اجازه نمیدم درباره ظاهرم و رفتارم قضاوت کنه من همینم که هستم و کسی رو مجبور نکردم که دوستم داشته باشه
مریم
24خرداد89
آمریکا
پی نوشت: از امروز کمتر از یک ماه به اومدن من مونده. کمتر از یه ماه
مریم
24خرداد89
آمریکا
پی نوشت: از امروز کمتر از یک ماه به اومدن من مونده. کمتر از یه ماه
وااااااااااای
ReplyDeleteخوش به حالت میری ایران
من تو رو هر جور که باشی دوست دارم ...همیشه برام نازنینی..اونا هم خدا هدایتشون کنه که کلا اصلا کارشون و وظیفشون میدونن که جامعه اسلامی رو هدایت کنن تو هم جز جامعه اسلامی هستی پس از اوجب واجباته که هدایت بشی پس غر نزن میدونی که...دونقطه دی ...بذار مردم به واجب شرعیشون عمل کنن
ReplyDeleteI'm so happy to hear that! That's a big change and a very good one, treating everyone the way they treat you and exactly the way they deserve it, is one SWEET experience! The look on their facese when they don't expect you to get back at them and stay the shy respectful girl you used to be, that's so much fun!
ReplyDeleteبیشتر از همه منتظرم دیدت و از ایران ِِ اکنون ، بخونم.
ReplyDeleteمریم خانم حرفهایی نوشتی که نشان از پختگی و کسب معرفت در زندگیه و البته که با رنج و سختی بسیاربدست اومده و همین ارزش اونو بیشتر میکنه اما این و بدون که این رنج و سختی رو هم ما اینجا کشیدیم و می کشیم ( به نوع دیگه ای )
ReplyDeleteوقتی شخصیتی کاملی و مستحکمی داری نگران هیچ قضاوت انسانی نباش و بدون رد پای خداوند کنار تو و دستش همراهیت می کنه انشاءالله سعادتی بمن دست بده با شمااز نزدیک علاوه براساس تعریف های خوررشید خانم آشنا بشم و دست گرم تو صمیمانه بفشارم سفر بی خطر
سلام ...
ReplyDeleteتو چرا این قدر می فهمی ؟!!؟
واقعا این پستت رو دوست داشتم ...
منم این جا دعوام با همه ... با همه همینه .. که خودتون باشین و بذارین هم بقیه خودشون باشن ... خیلی دید وسیع و خوبی داری ... خیلی دوست داشتم این رو ...
به امید خدا
خوش باشی