Tuesday, May 18, 2010

زمانی برای بودن


زندگی رسم عجیبیه. ما رو از هزار پیچ و خم رد می کنه و توی متن خودش عوضمون می کنه.من مریم دوسال پیش نیستم.همونطور که تو دختر بچه دو سال پیش نیستی. آره من درست زمانی رفتم که فهمیدم چقدر می تونستیم به هم نزدیک بشیم. چیزی که خیلی ها رو به تعجب میندازه. حتا خودم تا مدتها در شگفت بودم از این نزدیکی.آره اسمولی(خودت رو بکشی پنجاه سالت هم که بشه برای من همون اسمولی باقی می مونی!) من زمان عجیبی رفتم. اون سفر آخربرای اولین بار با هم حرف زدیم. نه اینکه قبل از اون همدیگه رو ندیده باشیم و حرف نزده باشیم ها!نه! تو خودت می دونی چی میگم. منظورم حرف زدن واقعیه.تو که یکم قد کشیده بودی و دیگه بچه نمیشد حسابت کرد برای اولین بار سعی کردی خودت رو قاطی دنیای ما آدم بزرگها بکنی.قاطی دنیای ماهایی که تا اونموقه فقط سه تا بودیم.سه تفنگدار بودیم.از ترک کردن همه ناراحت شدم چون اونایی که می شناختم از دست می دادم اما از ازدست دادن تو ناراحت بودم چون کسی رو که می تونستم بشناسم از دست میدادم.زندگی رسم عجیبیه.ما دوتا بیشتر از اونی که تو بدونی به هم شبیهیم. مثل دو شاخه تر از تن یک درخت.با یه ریشه اما به دو شکل.شبیه اما منحصر به فرد.تو آینه درون منی.تو فریاد می زنی من سکوت می کنم.تو طوفان درست می کنی من می نویسم.شاید برای همین خوشحال شدم از اینکه دیدم داری می نویسی.این حس عجیبیه. فاصله ما اونقدر نیست که حس مادرانه بهت داشته باشم.اما با اینحال تو خواهرکوچولوی منی.قد کشیدنت رو دیدم.از نوزادی تا روز اول مدرسه تا هزار و یه اتفاق دیگه که شاید بخشی ازش نبودم اما اثرش رو تو چهره ات و توی آینه رفتارت می دیدم.آره خواهر کوچولوی من. هنوز اینطور خطابت می کنم چون راه زیادی داری تا خانوم بشی.خانومی که کامله.اما این رو می دونم که اونقدر بزرگ شدی که بشه باهات حرف زد. و جدی هم حرف زد.می دونم اینبار که ببینمت جمع سه تایی قدیم ما سه تفنگدار عضو جدید می پذیره. می دونم که تو جزو اعضای جدیدی و امیدوارم که این عضویت بهت تو خانومتر شدن کمک کنه.
می دونی که دوست دارم حتی اگر به زبون نیارم.

می دونم بازم که ببینمت سر به سرم میذاری و من جیغ می زنم مگه مرض داری بچه!ه
و می دونی که می دونم تو این جیغ زدنم رو دوست داری

می بینمت

خیلی زود

دختر ششمی
مریم
28 اردیبشت89

آمریکا

پی نوشت خصوصی:تازه ایمیلت رو خوندم عزیزم.من جی میلم رو چک نمی کنم.نوشته ات رو دوست داشتم.منتظر دیدنتم و منتظر نوشته های تازه ات
پی نوشت عمومی: برای خواهر کوچکم اسما

3 comments:

  1. سلام
    وقتی گفتی به وبلاگت سر بزنم جواب میلم رو می گیرم اصلا فکر نمیکردم یه مطلب مخصوص من نوشته باشی
    فکر نمی کردم مثله من تا این حد دلتنگ باشی با خواندن مطلبت فقط گریه کردم و دونه دونه اشک ریختم ناخودآگاه
    خیلی دوست دارم خواهر گلم
    منتظر دیدار دوبارت هستم

    ReplyDelete
  2. آخ آخ این مگه مرض داری بچه رو یادمه.... مریم نمی دونم چراذیت کردن تو اینقده حال میده!!!!ا

    ReplyDelete
  3. وبلاگ منم بخووووووووووووووووووووووووووووووون...

    ReplyDelete