Friday, May 28, 2010

masochism


این روزها که خودم رو تا حد نهایت زیر فشار گذاشتم تا هرچه سریعتر جابجا بشم. شبها میون دردی که تمام بدنم رو میگیره به خلسه عجیب میرم. انگار ذهنم برای فرار از درد راه تازه ای پیدا کرده. من رو میبره به گوشه هایی که تا به حال نرفتم و چیزایی می بینم و لمس می کنم که تا به حا ندیدم و لمس نکردم. تجربه جالبیه البته اگر جون سالم ازش به در ببرم.از اونجایی که دنیای من این روزها کاملا بهم ریخته و آشفته است(اتاق قدیمم به هم ریخته چون دارم وسایلش رو بیرون می برم و خونه جدید به هم ریخته چون وسایل جدید رو هنوز نچیدم) این فرار از جسم رو دوست دارم. گرچه با درد همراهه .از طرفی دارم آماده میشم که ترم تابستونم رو از همین سه شنبه شروع کنم. برنامه کاریم عوض میشه و مهمتر از همه دارم آماده می شم که بیام ایران.تمام این آشفتگی باعث میشه درد رو دوست داشته باشم.دیشب با خودم فکر می کردم همه زندگی ما همینطوره. ما برای پوشوندن آشفتگی ها و دردهای بزرگمون به دردهای کوچیکتر پناه می بریم.درد رو با درد می پوشونیم. آشفتگی رو با آشفتگی.ما آدما موجودات عجیبی هستیم. خیلی عجیب
مریم
هفتم خرداد هشتاد و نه
آمریکا
پی نوشت: نگو برو دوتا قرص مسکن بخور خوب میشی!من زیاد میانه خوبی با مسکن ها و آرام بخشها ندارم با این حال امروز سه تا مسکن خوردم تا بتونم بشینم و تایپ کنم!!ه

4 comments:

  1. سلام
    اسم منم مریمه
    میشه دوس شیم ؟

    ReplyDelete
  2. خدا قوت بانو ...گاهی این دردها از هزار بار بی دردی بهتره...فعلا که من هم این روزهای تلخ رو به امید روزهای شیرین با تو بودن میگذرونم
    آشفتگی بخش جدایی ناپذیر زندگی های امروزه است..به امید یه دیدار دوباره این آشفتگی ها و تلخی ها رو پشت سر بگذرون عزیرم

    ReplyDelete
  3. آره ما آدمها عجیب و غریبیم و پر از تناقش های با نمکیم.
    امیدوارم در ایران دلبستگی داشته باشی و از آمدنت لذت ببری.

    ReplyDelete
  4. درد همیشه هست و مثل قانون اول نیوتن همیشه از حالتی به حالتی دیگه جابه جا میشه و ما آدما محاله درد و دوست نداشته باشیم ...

    ReplyDelete